اختلالات اضطرابی

اختلالات اضطرابی

امروزه، کسی نیست که با پدیده اضطراب، آشنایی نداشته باشد و یا حتی آن را تجربه نکرده باشد. آن بخش از اضطراب که در صورت مبتلا شدن به آن می باید به متخصص مراجعه کرد و با کمک یک روان شناس بالینی، بر آن مشکل فائق آمد، موضوع این مقاله و کتاب معرفی شده نیست ؛ بلکه عمده هدف معرفی کتاب، بخشی از آن است که تلاش می کند شیوه پیشگیری از اضطراب و کنترل حالت های اولیه و اضطراب های معمولی را نشان دهد. پس، جریان درمان آن بخش از اضطراب های بسیار حاد، شکی نیست که باید با همراهی یک روان شناس بالینی و در صورت نیاز، با مراجعه به یک روان پزشک، هدایت شود. بسیاری از متخصصان، معتقدند در غیر این موارد حاد، می شود با آموزش راه کارهایی، افراد را در کنترل اضطراب و اختلالاتِ هم خانواده آن، مثل: ترس، هراسِ مشخص (مانند آسانسورْ هراسی) و وسواس و... یاری رساند.

نویسنده، کتاب را در دو بخش عام و خاص به نگارش درآورده است. بخش عام آن علاوه بر استفاده متخصصان، به نیت استفاده مخاطبان غیرمتخصص نیز نوشته شده است ؛ اما بخش دوم کتاب به توصیه هایی برای متخصصان و درمانگران، اختصاص دارد و ما در این مقاله، تنها به مطالبی که در بخش نخست (فصل های اوّل تا پنجم) اشاره شده است، خواهیم پرداخت.

فصل اوّل: اضطراب

اضطراب، پدیده ای طبیعی است و همه، آن را در طول زندگی خود تجربه می کنند. اضطراب، ابتدا با یک رویداد، برانگیخته می شود. این رویداد می تواند حضور یک حیوان خاص، ازدحام جمعیت، فکری نگران کننده و ناگهانی و یا... باشد. اغلب، ترکیبی از وقایع برونی و درونی به احساس آزاردهنده اضطراب می انجامد.

پاسخ طبیعی به یک موقعیت تنش زا هنگامی به پاسخ مشکل آفرین تبدیل می شود که آغازگر چرخه پریشانی شود. اگر مردی در خیابان بر اثر حمله یک سگ وحشت کند، احتمالاً رفتار بی درنگ او به سرعت سوار اتومبیل شدن و ترک محل است. این عمل می تواند چنان اطمینان او را به مقابله با موقعیت مشابه، پایین آورد که او دیگر خود را قادر به رفتن به خیابان نیابد.

و یا پاسخ بی درنگِ زنی که دچار هراس می شود، می تواند گریز از مغازه باشد و این زن، ممکن است برای غلبه بر ترس از خرید، به مصرف آرام بخش روی بیاورد. پیامد بلندمدت این کار می تواند وابستگی دارویی باشد. حاصل چنین پاسخی به ترس، پیدایش چرخه ای نگه دارنده اضطراب و پریشانی است که می تواند در غیاب عوامل استرس زا (تنش آفرین) نیز تداوم بیابد یا این که از حوزه علت وجودی آن، فرا رود و به اصطلاح، تعمیم پیدا کند. دیگر آن زن به مغازه های بزرگ نمی رود یا اصلاً رانندگی نمی کند و مواردی از این قبیل .

البته گاهی ممکن است شخص مضطرب بتواند با یک موقعیت ترسناک رو به رو شود ؛ اما این کار را تنها با تکیه بر یک عامل کمکی و حمایت کننده انجام دهد. این عمل پشتیبان، اغلب به صورت مصرف داروهای آرام بخش است و یا شخص، با حمایت یکی از نزدیکان و دوستان به موقعیت اضطراب آور (مثل مسافرت یا حتی رفتن خیابان و محله خودشان) می رود. گاهی دیده شده است که شخصی، داروهای متعددی را به همراه خود می برد که مبادا در میانه راه، دچار مشکلی شود. نمونه هایی از این دست در میان افراد اضطرابی، فراوان دیده می شود.

علائم اضطراب

اضطراب، سه مؤلّفه (عنصر تشکیل دهنده) دارد: عوامل رفتاری، علائم فیزیکی و افکار نگران کننده.

الف . علائم رفتاری: اضطراب، مستقیما می تواند بر رفتار، تأثیر منفی بگذارد و به عملکرد شخص، آسیب برساند. مثلاً می تواند باعث لکنت زبان، بی خوابی، پرتحرکی و رفتارهای تکراری شود. شایع ترین اختلال رفتاری ناشی از اضطراب، «اجتناب» یا «گریز» است.

ب . علائم فیزیکی: مشکل تنفسی عمومی که مشتمل بر احساس انقباض در قفسه سینه، اشکال در نفس کشیدن، بیش تنفسی و عوارض قلبی ـ عروقی که عبارت اند از: تپش قلب، ناراحتی یا درد در ناحیه قلب و... از این دسته علائم اند.

دستگاه گوارش نیز دچار اختلالاتی، مانند: اسهال، یبوست، بی اشتهایی، پرخوری، خشکی دهان، مشکلات بلع، ناراحتی معده، نفخ و... می شود.

ج . افکار نگران کننده: این افکار، فکرهایی پریشان کننده و اغلب تکراری هستند که با افزایش سطحِ برانگیختگی همراه اند. این نوع افکار یا خیال پردازی ها، به خطر احتمالی تهدید فیزیکی بیرونی مربوط اند ؛ ولی غالبا ترس از آسیب روان شناختی یا فیزیولوژیک (بدنی) را در بر دارند. مثلاً ممکن است مسافری در هواپیما مدام نگران برخورد هواپیما با چیزی در هوا باشد. فردی ممکن است از این بترسد که در یک مغازه شلوغ و پر ازدحام به زمین بخورد و دیگران گمان کنند که او دست و پا چُلفتی است.

انواع اضطراب
الف . اضطراب منتشر یا تعمیم یافته

افراد مبتلا به این اضطراب، گستره وسیعی از موقعیت ها را تهدیدآور تفسیر می کنند و اغلب این افراد در تمامی اوقات و بدون هیچ دلیل آشکاری، احساس اضطراب می کنند. در اضطراب منتشر، فرد، علائم افزایش سطحِ برانگیختگی خودکار را تجربه می کند و علائم افسردگی خفیف، نیز شایع هستند. مثلاً ترس از دیوانگی یا آسیب جسمی.

ب . ترس ها

وجود ترس های خفیف، امری عادی است. این ترس ها زمانی مشکل آفرین می شوند که شدت احساسات، غیرطبیعی باشد و به اجتناب از اشیا یا موقعیت های خاص بینجامد. مثل «ترس ساده» که به ترس غیر منطقی از موقعیت یا شی ء خاصی اطلاق می شود. چنین ترسی اغلب ناپیوسته است و تنها با مواجهه با عامل ترس یا انتظارِ آن را داشتن، ایجاد می شود. عده ای نیز از تنها بودن یا رفتن به مکان هایی خاص که به طور طبیعی گریز از آن جا ممکن است، می ترسند. عده ای دیگر نیز از میان جمع بودن می ترسند ؛ یعنی تمامی موقعیت هایی که فرد در معرض تماشا و توجّه دیگران قرار دارد. این افراد معتقدند که دیگران متوجه علائم رفتاری آنها می شوند و بر این اساس، ارزیابی هایی را انجام می دهند که این ارزیابی ها برای شخص، خوشایند نیست.

ج . وسواس

این افراد احساس می کنند که باید به صورت اجباری، کاری را انجام دهند یا آن را آن قدر تکرار کنند تا مطمئن شوند آن کار به شکل کامل به انجام رسیده است. گاهی نیز دیده می شود که فرد بر روی یک فکر خاص، متمرکز می شود.

پس وسواس، خود، دو بخش است: وسواس عملی و وسواس فکری. در وسواس فکری، افکار و تصاویر ذهنی، تکراری و مزاحم اند که فرد، آنها را نفرت انگیز یا بی معنا می داند ؛ اما کنار گذاشتن آنها را از ذهن به هیچ وجه آسان نمی یابد. معمولاً افراد به صورت ناخودآگاه برای نجات از این افکار، به دامن رفتاری های اجباری می افتند. این افکار، پریشانی فراوانی را برای فرد به ارمغان می آورند. شایع ترین رفتارهای وسواسی، نظافت و وارسی (چک کردن) است که نمونه های آن را دیده ایم.

د . اختلال استرس پس از سانحه (تنیدگی پس ضربه ای)

پس از یک ضربه روانی شدید (مانند آنچه که ناشی از یک تصادف هولناک یا حضور در صحنه زلزله و کشته شدن فجیع افراد در آن جاست)، بروز خاطرات عود کننده و مزاحم و یا کابوس های تکرار شونده از آن حادثه که موجب اختلال خواب و اختلال حافظه و... می شود، احساس گناه شدیدی به شخص دست می دهد که زندگی روزمره او را دچار اختلال می کند.

فصل دوم: کنترل

بسیاری از مردم برای مقابله با اضطراب، شیوه هایی شخصی مثل تنفس منظم، آرامش یابی، فعال نگه داشتن خود، یا رویارویی با مشکلاتشان را به جای اجتناب از آنها در پیش می گیرند ؛ اما روش های مهم در کنترل روان شناختی عبارت اند از:

الف . کنترل علائم بدنی

در آموزش کنترل علائم جسمیِ اضطراب، کاربرد دو روش، مفید است: آموزش تنْ آرامی و تنفسِ کنترل شده.

1 . تنْ آرامی (Relaxation). حالت های اضطرابی، تقریبا همیشه با تنش جسمی، همراه اند. پژوهش ها ثابت کرده اند که یک سری از کارهایی که باعث آرامش عضلانی می شوند، مستقیما مغایر با علائم جسمی ای هستند که مشخص کننده تنش اند. بنا بر این، معقول است بپذیریم که شخص می تواند با تسلط یافتن بر روش کسب آرامش، کنترل علائم جسمی اضطراب را یاد بگیرد.

یکی از فنون تن آرامی را شخصی به نام جیکوبسون در سال 1930م، ارائه کرد. در این روش، شخص، ابتدا بخش خاصی از عضلات را منقبض و سپس آن را شُل می کند. پس از آن که آرام ساختن یک گروه عضلانی صورت گرفت، فرد به سراغ گروه عضلانی دیگری می رود. به این ترتیب، شخص از عضلات پا و ساق شروع می کند و به عضلات فوقانی می رود تا این که همه عضلات بدن خود را شل می کند. بیمار در انجام دادن این کار، تفاوت تنش و آرامش را یاد می گیرد و می آموزد که با شل کردن عضلات خود، به تنش موجود، پاسخ دهد. البته این روش باید آموزش داده شود و یادگیری کامل آن، مستلزم صرف وقت زیاد است؛ اما این مهارت، نقطه آغاز ضروری برای تن آرامی است.

2 . تنفس کنترل شده (Contorolled breathing). در سال های اخیر، کنترل تنفس به فنّ رایجی در کنترل اضطراب تبدیل شده است. از آن جا که تنفس سریع و بیش تنفسی، مشکل رایجی است که اضطراب را تشدید می کند، لذا آموزش تنفس صحیح می تواند مشکل را تا حد زیادی حل نماید. افزایش سرعت تنفس به دفع بیش از حد دی اکسید کربن منجر می شود که این حالت، تپش قلب، گِزگِز شدن، احساس خفگی، سرگیجه، تعریق و درد قفسه سینه را به دنبال دارد.

برای تنفس صحیح باید از نفس کشیدن های سریع و ناتمام، جلوگیری کرد و نفس های عمیقی کشید تا تمامی آنچه در شُش ها وجود دارد به بیرون فرستاده شود. باید هوای پاک و اکسیژن دار را به درون هدایت کنیم که معمولاً هوا از راه بینی به درون می رود و از طریق دهان به بیرون هدایت می شود.

ب . کنترل افکار نگران کننده

اضطراب، ممکن است به شکل خیال پردازی ها یا تصاویر ذهنی، نشخوار فکری و افکار نگران کننده ای که کنار گذاشتن آنها غیر ممکن است بروز کند. اولین گام، شناسایی افکار نگران کننده است. این افکار، آن قدر سریع به ذهن می آیند که به صورت عادی و بدون آموزش و کمک یک روان شناس بالینیِ باتجربه، به سختی شخص می تواند افکار نگران کننده خود را شناسایی کند. با شناخت این افکار با شیوه های مختلف، شخص می تواند با این افکار مبارزه نماید(مثلاً با «توجّه گردانی» یعنی این که شخص با شیوه هایی ذهن خود را از موقعیت اضطراب زا دور نماید). از جمله شیوه هایی (تکنیک هایی) که ذکر کرده اند، دو شیوه استفاده از فعالیت بدنی و فعالیت ذهنیِ صوری است. در شیوه نخست، فرد، خود را به انجام دادن کاری مشغول می نماید (مثلاً پذیرایی از میهمانان در یک میهمانی)، و بدین طریق، از اضطراب ناشی از «جمعْ هراسی» می کاهد و در فعالیت ذهنی صوری، شخص با خواندن شعر، تنظیم لیست خرید و کارهایی مانند آن، اضطراب خود را کم می کند.

البته عده ای نیز معتقدند اگر افکار نگران کننده ـ که معمولاً ناشی از یک سری افکار و خطاهای شناختی اند ـ به درستی شناخته شوند و فرد به نوع خطای شناخت های خود پی ببرد، بسیاری از مشکلات اضطرابی، خود به خود حل می شود و نیاز به هیچ تمرین دیگری ندارد.

فصل سوم: مقابله با اجتناب

اجتناب و از دست دادن اطمینان، دو پیامد اضطراب هستند. چون تنیدگی (استرسِ) حاد بسیار ناخوشایند است، به همین دلیل، هر موجود زنده ای به طور طبیعی از یک موقعیت تنش زا اجتناب می کند. اما اجتناب می تواند به شکل امتناع مداوم از مواجه شدن با یک موقعیت، خود را نشان دهد یا رو به رو شدن با آن موقعیت به شرط آن که شخص بر حمایت کسی یا چیزی تکیه کند (مثل حمایت یک دوست یا استفاده از مواد الکلی و مانند آن). تنها در این صورت است که ناراحتی فرد به حداقل می رسد و می تواند در موقعیت اضطراب آور، حضور پیدا کند. این برخوردها در درازمدت، باعث کاهش بسیار زیاد اطمینان فرد نسبت به خود و بدتر شدن مشکل می شود ؛ یعنی شاید در موارد حادِّ این نوع اضطراب ها، دیگر شخص، حاضر نباشد حتی با حضور حمایت کننده های سابق هم در موقعیت تنش زا حاضر شود.

رویارویی با ترس: روش گام به گام

برای برخورد صحیح با این مشکل و غلبه پیدا کردن بر حالت اجتنابی، بهترین شیوه، مواجه شدن با عاملی است که باعث اضطراب می شود. این مواجهه تقریبا همیشه مشتمل است بر برنامه منظم تمرین رویارویی گام به گام که البته باید متناسب با نوع و سطح مشکل، توسط متخصص طراحی شود.

از طریق رویارویی گام به گام، شخص به صورت تدریجی با یک موقعیت ترساننده رو به رو می شود. تمرین، به دقت طرح ریزی می شود، طوری که شخص در شروع کار در انجام دادن تکالیف کوچک، موفق می شود و بر مبنای این موفقیت، با موقعیت های مشکل تر هم مقابله می کند. این پیشرفت ها به احساس کارایی شخصی، تلقی فرد از میزان کنترل خویش و احساس مسئولیت منجر می شود که به نوبه خود در بازسازی اعتماد به خود، نقش دارند.

رویارویی گام به گام، باعث می شود که ارتباط بین موقعیت ترسناک و اضطراب، گسسته شود. از این راه، فرصتی برای یادگیری این نکته فراهم می آید که اشیا و موقعیت های روزمره ای که موجب اضطراب می شوند، واقعا ترسناک نیستند. شخص با تمرین سازمان یافته و دقیق می تواند برخورد با ترس ها را بیاموزد و اطمینان از دست رفته خود را به دست آورد.

به منظور دستیابی به این هدف، هر شخص به یک برنامه شخصی و ساختارمند از فعالیت ها و تکالیف، نیاز دارد. در جهت دستیابی به قدرت مواجهه با آن موقعیت های به ظاهر ترسناک و هراس انگیز، شخص، با آسان ترین تکالیف، شروع می کند. این تکالیف، طوری برنامه ریزی می شوند که در عین این که مستلزم تلاش باشند، موفقیت شخص در آنها حتمی باشد و آرام آرام پس طی مراحلی به اهداف تعیین شده خواهد رسید.

رویارویی با ترس: روش غرقه سازی

شیوه دیگر برای یادگیریِ نحوه مواجهه با موقعیت ترساننده، مواجهه بی درنگ با آخرین مرتبه از سلسله مراتب آن موقعیت ترسناک است که بدان «غرقه سازی» اطلاق می شود. در غرقه سازی لازم است که فرد در یک موقعیت ناخوشایند، باقی بماند. از جنبه نظری، اضطراب، نهایتا کاهش می یابد و شخص، یاد می گیرد که به دنبال ماندن در آن موقعیت، با هیچ اتفاق ترسناکی رو به رو نخواهد شد. این روش، از روش گام به گام، حساس تر است و ممکن است در صورت عدم رعایت اصول روان شناسی، خطرناک نیز باشد؛ لذا از سویی رضایت شخص، شرط اخلاقی این روش است و از سوی دیگر، این روش باید زیر نظر یک متخصص انجام شود.

فصل چهارم: خودگردانی و خاتمه بخشیدن به درمان

در فصل چهارم کتاب، تأکید می شود که افرادی که از مشکل اضطراب رنج می برند، با آموختن شیوه های کنترل می توانند به سطح خودکفایی و خودگردانی برسند و نهایتا در موارد حاد، به روان شناس خود مراجعه خواهند کرد.

مخصوصا شیوه تنْ آرامی، شیوه پرکاربردی محسوب می شود و از اهمّیت بالایی برخوردار است. همچنین توانایی مقابله با مشکلات با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی می تواند این توانایی را بالا برد.

در فصل پنجم کتاب، همچنین خلاصه ای از چهار فصل گذشته را مشاهده می کنیم.

نکته پایانی

اما نکته قابل تذکر، این است که نویسنده در سرتاسر کتاب، از یک شیوه شناختی ـ رفتاری پیروی می کند (البته با تمایل بیشتر به سمت گرایش رفتاری). در این شیوه، همان طور که روان شناسان رفتاری نگر نیز بیان داشته اند، برای یادگیری، از طریق تمرین و تکرار، نقش مهمی در نظر گرفته می شود ؛ یعنی درمان، با یادگیری (از طریق تمرین یک سری رفتارها مثل تن آرامی یا غرقه سازی) انجام می شود. در صورتی که در شیوه های شناختی، نظریه پردازان معتقدند که رفتار ما متأثر از نوع شناخت های ماست. لذا اگر کسی دچار اختلال اضطراب شده است، بی شک مجموعه ای از خطاهای شناختی در ذهن او هست و اگر این خطاها تصحیح شوند، آن مشکل نیز برطرف خواهد شد.

لذا ما در نوع درمان های «شناختی»، «رفتاری» یا «شناختی ـ رفتاری»، در واقع با این دو نوع نظریه پردازی رو به رو هستیم و البته شیوه تلفیقیِ شناختی ـ رفتاری معتقد بهتأثیر هر دو دیدگاه است و به همین دلیل، از روش های (تکنیک های) هر دو حوزه استفاده می کند.
اختلالات اضطرابی: آموزشِ کنترل و درمان1382 . (Mavaging anxiety: a training Manual)، هلن کنرلی (Kennrly, Helen)، مترجم: سیروس مبینی، تهران: رشد،

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد