چگونگی شکل گیری سندروم کلاین فلتر

چگونگی شکل گیری سندروم کلاین فلتر
بررسی رابطه اختلال کروموزومی کلاین فلتر با بزهکاری



گاهی اوقات در مرحله تقسیم سلولی و درزمان انعقاد نطفه، با به هم خوردن نظم طبیعی مراحل تقسیم سلول اختلالاتی در کروموزومها ایجاد می شود بدین صورت که ممکن است یک یا چند کروموزوم جنسی اضافه شود در این صورت این حالت به وقوع می پیوندد. یکی از اختلالات ، وجود کروموزوم x اضافی ، در فرمول »xy« بوده و به صورت xxy دیده می شود یعنی به جای یک x و یکy دو کروموزوم x و یک کروموزوم y دیده می شود. افرادی که فرمول کروموزومی آنها به صورت xxy است مبتلابه سندرم کلاین فلتر می باشند. (16)
     وجود سندرم کلاین فلتر xxy یا xxxy به نسبت 1 /500 یافت می شود، یعنی از هر پانصد مرد یکی دچار کروموزوم x اضافی می باشد. افراد مبتلابه سندرم کلاین فلتر از نظر ساختمان دچار حالت خواجگی مخصوص می باشند . معدل هوششان تقریبا 83/9 است ، هر چه کروموزوم x در فرمول ژنی بیشتر باشد، عقب ماندگی روانی عمیق تر و اختلالات و آشفتگی های ذهنی بیشتر خواهد بود. به همین جهت معدل متوسط هوش افرادی که دارای کروموزومهای xxxy می باشند برابر 52/2 است و آنهایی که xxxxy دارند 35/2 است. (17)
     بررسی های وسیع کورت براون، موزه، نیلسن، وهونتر، اثبات کرد که نفوذ قدرت سندرم کلاین فلتر در ایجاد حالت ضد اجتماعی و رفتارهای نابهنجار تا حدود %36 افراد مبتلابه بیماری کلاین فلتر حالت ضد اجتماعی دارند.


ادامه مطلب...

آنچه کودکان نیاز دارند

آنچه کودکان نیاز دارند

هیچکس نمی داند که آیا محیط و طبع انسان سبب تفاوت در رفتار او نسبت به پسران و دختران می گردد و یا روش تربیت او. اما تحقیقات نشان داده‌اند که والدین می توانند نقش بسیار مهمی را در کمک و حمایت کودکانشان در جهت یافتن روش هایی سالم و مفید برای مقابله و روبه رو شدن با تعصبات مربوط به جنسیت ایفا نمایند. اولین قدم برای دستیابی به این امر مهم آگاهی از نیازهای کودکان می باشد.


 

ادامه مطلب...

روانشناسی زبان

روانشناسی زبان
روانشناسی زبان (psycholinguistics) نام شاخه علمی‌نسبتاً جدیدی است که از محل تلاقی زبانشناسی و روانشناسی جوانه زده است. موضوع این علم مطالعه جنبه‌های ذهنی زبان، یا به بیان دیگر، رابطه ذهن و زبان است. پیشرفت عصب- روانشناسی (نوروپسیوکولوژی) هنوزبه آنجا نرسیده است که ما را از کاربرد واژه «ذهن» بی‌نیازکند. هنوز راه درازی در پیش است تا ما به همه اسراری که در کاسه سرمان نهفته است پی ببریم و بتوانیم آزادانه به جای ذهن، کلمه مغز را به کار ببریم. با این‌همه، تصور نمی‌کنم در بین کسانی که با این‌گونه مسائل سروکاردارند تردیدی وجود داشته باشد که بدون مغز چیزی به نام ذهن وجود ندارد.
پیش از آنکه وارد بحث شویم، باید به یک تمایز مهم توجه داشته باشیم و آن تمایز بین زبان و گفتار است. زبان عبارت است از مجموعه‌ای قواعد که به آن دستور (یا گرامر) می‌گویند و نیز تعدادی واژه که واژگان زبان را تشکیل می‌دهد. قواعد دستوری و واژگان زبان ماهیت ذهنی دارند و در جایی از مغز ما که چون و چند آن هنوز به درستی روشن نیست، نگهداری می‌شوند و ناچار مستقیماً درمعرض مشاهده نیستند. به بیان دیگر، زبان رفتار نیست. برعکس، گفتار نمود یا حالت بالفعل زبان است، از این‌رو نوعی رفتار است که مستقیماً به مشاهده درمی‌آید. ما در این بحث، «زبان» و «گفتار» را، با حفظ تمایزی که ذکر شد، به کار می‌بریم. این تمایز در بحثهای فنی زبانشناسی و روانشناسی زبان اهمیت بسیار دارد.
روانشناسی زبان، با آنکه علمی نوخاسته است، به سرعت رشد می‌کند و مسائل متنوع زیادی را در حوزه پژوهشهای خود قرارداده است. ما در اینجا نمی‌توانیم به بحث همه این مسایل بپردازیم. ناچار، برای اینکه از موضوعات مورد بحث تصوری به دست داده باشیم، برخی از آنها را با شرحی مختصر ذکر می‌کنیم.
رابطه زبان وتفکر
سوالی که در اینجا مطرح می‌شود اینست که ما چگونه می‌اندیشیم و برای بیان اندیشه‌های خود چگونه از زبان استفاده می‌کنیم. به بیان دیگر، رابطه فرآیندهای ذهنی تفکر و فرآیندهای ذهنی زبان چگونه است؟ آیا بدون زبان نیز تفکر امکان دارد؟ از زمانی که افلاطون گفت تفکرحرف زدن روح است با خودش، و تلویحاً گفت که این هر دو یکی هستند، فلاسفه و روانشناسان درباره رابطه زبان و تفکر به جر و بحث پرداخته‌اند. یکی ازمشکلات دست و پا گیردراین میان این است که، با اینکه ما همه احساس می‌کنیم که می‌دانیم تفکر چیست و این واژه به چه نوع فعالیت ذهنی اطلاق می‌شود، تعریف علمی آن، کار بسیار دشواریست. شاید تعریف تفکر همان‌قدر مشکل باشد که تعریف ذهن. در اکثر کتابهای درسی روانشناسی امروز فصل یا مبحث خاصی به تفکر اختصاص داده نشده است و معمولاً درمبحث حل مسئله (problem solving) از آن سخن به میان می‌آید. حل مسئله عبارتست از آرایش تازه‌ای از مفاهیم، تجارب و دانسته‌های شخص به طوری که سرانجام بتواند راه حلی برای مشکلی که پیش آمده است پیدا کند.
کسانی که معتقدند تفکر بدون زبان امکان دارد استدلال می‌کنند که اگر ماهیت تفکر از نوع حل مسئله باشد، دراین صورت بسیاری از حیوانات دیگر نیز، که فاقد زبان به معنی انسانی آن هستند، فکرمی‌کنند. کالین بلیک مور در کتاب «ساخت و کار ذهن» به نوعی حل مسئله به وسیله یک میمون اشاره می‌کند که بسیارجالب است: درسال 1953، در جزیزه ژاپونی کوشیما، گروهی از دانشمندان که به مطالعه رفتار میمونها سرگرم بودند، ابتکاری را مشاهده کردند که میمونی به نام «ایمو»، برای پاک کردن شنهای نامطبوع از نوعی سیب زمینی که در ساحل یافت می‌شد، از خود نشان داد. این سیب زمینی‌ها را دانشمندان مزبور برای میمونها روی شنهای ساحلی می‌ریختند. ایمو هر سیب زمینی را با یک دست در آب جویباری فرو می‌برد و با دست دیگر شنها را از آن پاک می‌کرد. درسال 1955، ایمو دست به ابتکار بسیار جالب‌تری زد. دانشمندان برای میمونها گندم نیز روی ساحل می‌پاشیدند، اما دانه‌دانه برداشتن گندم از روی شنها کاری خسته‌کننده و پرزحمت بود. ایمو روشی برای جداکردن گندمها از شن ابداع کرد و آن معلق ساختن آنها در آب بود. اومشت‌مشت شنهای گندم‌دار را در آب می‌ریخت، شنها ته‌نشین می‌شدند و گندمها روی آب می‌ایستادند و او آنها را از سطح آب می‌گرفت. جالب‌تر اینکه دیگر میمونها نیز به زودی این کار نسبتاً مشکل را آموختند و در آن استاد شدند.
آیا این ابتکارهای ایمو به این معنی نیست که میمونها، به عنوان مثال، دارای مفاهیم ذهنی هستند و برای حل مشکلی که با آن روبه‌رو هستند به آن مفاهیم آرایشی تازه می‌دهند یا، به بیان دیگر، فکرمی‌کنند؟ اگر چنین باشد، آیا می‌توان گفت که تفکر می‌تواند بدون زبان نیز صورت گیرد و اختلاف تفکر انسان با حیوانات اساساً یک مسئله کمی است و نه یک مسئله کیفی، یعنی هر چه موجود باهوش‌تر باشد تفکر او نیز پیچیده‌تر خواهد بود؟
دلیل دیگری در تایید اینکه مفاهیم می‌توانند بدون دخالت زبان شکل بگیرند، مورد کر و لال‌هاست. می‌دانیم کسانی که کر مادرزاد باشند، لال نیز خواهند بود. از آنجا که آنان گفتار اطرافیان خود را هیچ‌گاه نمی‌شنوند، زبان نیز در آنها شکل نمی‌گیرد. با این‌همه، ما می‌بینیم که کر و لال‌ها- حتی آنهایی که از رفتن به مدارس خاص و حتی یاد گرفتن زبان اشاره استانداردشده‌ای محروم بوده‌اند- دارای مفاهیم ذهنی هستند و آنها را به کمک اشاراتی که گاه فقط اطرافیان نزدیک آنها می‌فهمند بیان می‌کنند. ولی این فقط یک طرف سکه است. بر فرض که نوعی تفکر بدون زبان امکان داشته باشد، این بدان معنی نیست که در افراد سالم که زبان را در کودکی به طور عادی فرامی‌گیرند، زبان وتفکر دو پدیده جداگانه و مستقل از یکدیگر باشند. زبان و تفکر در واقع آن‌چنان سخت به هم جوش می‌خورند که گاه ما یکی را با دیگری اشتباه می‌کنیم. به عنوان مثال، اغلب یکی از علایم بارز اسکیزوفرنی را درهم‌ریختن وآشفته شدن نظام زبان می‌دانند. ولی آیا این نظام زبان است که درهم ریخته می‌شود، یا نظام منطقی تفکر؟ با توجه به سایر علایم اسکیزوفرنی باید گفت این نظام منطقی تفکر است که در هم می‌ریزد و آنچه که به صورت آشفتگی زبان مشاهده می‌شود در واقع بازتاب آشفتگی تفکر است. در اغلب بیماران زبان‌پریش (آفازیک) گاهی عکس این حالت بروز می‌کند و نابسامان شدن سازمان زبان منجر به اختلالاطی در تفکر و شناخت بیمار می‌گردد. بسیاری از ما وقتی به محتوای اندیشه‌های خود به درستی واقف می‌شویم که آنها را روی کاغذ بیاوریم و مرور کنیم. این خود دلیل دیگری است که تفکر و زبان ما به هم جوش خورده‌اند. ما در اینجا نمی‌خواهیم چیزی را ثابت کنیم، منظور فقط جلب توجه به نوع مشکلاتی‌ست که یافتن رابطه زبان و تفکر با آن روبه‌رو است.


ادامه مطلب...

فراگیری زبان

فراگیری زبان
کودک زبان مادری خود را چگونه یاد می‌گیرد؟ شاید بتوان گفت که میان زبانشناسان، روانشناسان، فلاسفه و بسیاری از علمای رشته‌های دیگر این پیچیده‌ترین و بحث‌انگیزترین سوالی است که درباره زبان فعلاً مطرح است. اما گره کار در کجاست؟ مسئله بر سر اینست که آیا زبان امری است یادگرفتنی، در همان مفهوم که شنا و رانندگی مهارتهایی یادگرفتنی هستند و یا برعکس، امریست ذاتی و فطری همان‌گونه که روی دو پا ایستادن و راه رفتن ما اموری ذاتی و فطری هستند؟ به بیان فنی‌تر، آیا زبان پدیده‌ایست اکتسابی یا پدیده‌ایست ویژه نوع انسان که در نتیجه تکامل در نوع انسان بوجود آمده است؟ نباید تصور کرد که جواب این سؤال ساده است، زیرا در همان نگاه اول، ما با ویژگیهایی برخورد می‌کنیم که می‌تواند زبان را در هر یک از دو مقوله قرار دهد؛ مثلاً می‌بینیم که کودک انسان در هر اجتماعی که به دنیا بیاید و در آن بزرگ شود، زبان همان اجتماع را یاد می‌گیرد و به کار می‌برد: بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که زبان هم، مثل بسیاری از پدیده‌هایی دیگر، امریست اجتماعی، و به این اعتبار اکتسابی؛ که کودک آن را از محیط و اطرافیان خود یاد می‌گیرد. از سوی دیگر، می‌بینیم که در عالم جانداران، حتی در میان نخستین‌ها (پریماتها)، مانند شامپانزه و گوریل، که از لحاظ تکاملی به انسان بسیار نزدیک هستند، موجودی یافت نمی‌شود که به ابزار تکلم مجهز باشد و از زبان، در مفهومی که ما برای انسان می‌شناسیم، برای ایجاد ارتباط با همنوعان خود استفاده کند. بنابراین، از این مشاهده نیز می‌توان نتیجه گرفت که زبان، خاص نوع انسان است و در مفهوم عادی کلمه «یادگیری»، یاد گرفته نمی‌شود.
از میان فلاسفه، تجربه‌گرایان و از میان روانشناسان، رفتارگرایان معتقدند که زبان، مخلوق اجتماع است و ناچار، مانند سایر ارزشها و رفتارهای اجتماعی، جنبه اکتسابی دارد. از نظر رفتارگرایان، زبان مجموعه‌ایست از عادات صوتی که در نتیجه پیوندهای شرطی، ایجاد شده است. خلاصه اینکه، در چهارچوب نظریه رفتارگرایی، یادگیری زبان، گو اینکه از نظر کمّی پیچیده‌تر از اعمال ساده‌ایست که موشها در آزمایشگاه انجام می‌دهند، ولی در نهایت از نظر کیفی با آنها فرق چندانی ندارد و همان اصولی که درباره فشردن میله به وسیله موش و تقویت شدن رفتار او در نتیجه دست یافتن به غذا صادق است، درباره زبان‌آموزی کودک نیز مصداق دارد. این نظریه، بر فطری بودن شالوده‌های زبان خط بطلان می‌کشد و زبان را چیزی بیشتر از یک پدیده یادگرفته که در آخرین تحلیل، نتیجه قدرت یادگیری بیشتری است نمی‌داند.
از پیشروان گروه دوم، که شالوده‌های زبان را امری فطری می‌دانند، نوام چامسکی، زبانشناس و متفکر معروف امریکایی، است. او، که نظریات خود را دنباله اندیشه‌های دکارت می‌داند، معتقد است که کودک انسان آن‌چنان ساخته شده که ذهن او در هنگام تولد، از ساخت بنیادی زبان تصورات ناآگاه و پیش‌ساخته‌ای دارد و همین شالوده فطریست که یادگیری زبان را برای او تا این حد آسان می‌کند. به نظر او، وجود اشتراک زبانهای انسانی که در سرتاسر جهان پراکنده‌اند، بسیار بیشتر از وجوه اختلاف آنهاست. در واقع، زیر قیافه متفاوت زبانها، یکنواختی فراوانی مشاهده می‌شود. این یکنواختی‌ها یک دسته اصول کلی هستند که ناظر بر ساخت همه زبانها می‌باشند و امروز به آنها «همگانی‌های زبانی» یا «جهانی‌های زبانی» (language universals) گفته می‌شود. همگانی‌های زبانی تظاهر مفاهیم کلی و پیش‌ساخته‌ای است که ذاتی ذهن همه انسانها است و از راه تکامل در طول هزارها سال حاصل شده و امروز جزو ویژگیهای جدانشدنی افراد نوع انسان شده است. چامسکی می‌گوید: «گر زبانی به طور مصنوعی ساخته می‌شد که برخی از این اصول کلی را نقض می‌نمود، آن‌وقت آن زبان یا هرگز آموخته نمی‌شد یا اینکه با سهولت و کارایی که یک کودک طبیعی هر زبانی را یاد می‌گیرد، فراگرفته نمی‌شد.» باید توجه داشت که چامسکی نمی‌گوید زبان ارثی است، بلکه می‌گوید شالوده‌های فراگیری زبان فطری یا ژنتیکی هستند.
برای اینکه ببینیم آیا زبان خاص انسان است یا نه، آیا زبان ریشه‌های تکاملی یا ژنتیکی دارد یا نه، و برای یافتن پاسخ به سؤالات بنیادی دیگری از این قبیل، تنها راه نهایی اینست که به ساختمان مغز مراجعه کنیم. پاسخ همه این سؤالات را در نهایت باید در این جعبه کوچک، که از هر شی‌ای در عالم هستی اسرارآمیزتر است، جستجو کرد. آیا در مغز انسان ساختی وجود دارد که چنین ادعایی را به اثبات برساند؟ قبل از اینکه به پاسخ این سؤال بپردازیم، باید معنی «ساخت» را در ارتباط با مغز روشن گردانیم.
وقتی ما از ساخت یک اندام در اسکلت بدن صحبت می‌کنیم، در واقع می‌بینیم که آن اندام ساخت مشخص و متفاوتی دارد و کارکرد متفاوتی نیز با آن همراه است. این استقلال ساخت و کارکرد گاهی تا به آنجا می‌رسد که می‌توان آن اندام را با عمل جراحی قطع کرد یا برداشت، بدون اینکه لطمه غیرقابل جبرانی به سایر اندامهای بدن وارد شود. ولی در مورد مغز چنین نیست. در مغز، اجزایی که به کلی جدا و مستقل از یکدیگر کار کنند وجود ندارد. در مهره‌داران و به ویژه در رده‌های بالا، که نخستین‌ها و انسان را دربرمی‌گیرد، تمام مغز یک واحدِ به‌هم‌بافته است که همه اجزای آن در ارتباط دائم هستند و به درجات مختلف در فعالیتهای گوناگون شرکت می‌جویند. از لحاظ بافت‌شناسی و منطقه‌بندی، نواحی بسیار معدودی در قشر مخ یافت می‌شوند که می‌توان نقش خاصی را به آن نسبت داد. ناحیه بینایی در قطعه پس سری یک استثنای بارز از این مقوله است. حتی در نواحی حسی و حرکتی که در قشر مخ شناسایی شدند، تنها می‌توان گفت که آنها عمدتاً عهده‌دار وظایفی هستند که به آنها نسبت داده می‌شود. به بیان دیگر، هیچ رابطه یک‌به‌یک و منحصر به فردی بین آنها و کارکردهایی که به آنها نسبت داده می‌شوند، وجود ندارد. در چنین شرایطی، مشکل می‌توان انتظار داشت که در قشر مخ ساخت خاصی به عنوان مرکز زبان وجود داشته باشد.
بد نیست نتیجه کلی این بحث را از زبان اریک لنه برگ، که شاید بیش از هر کس دیگر درباره شالوده‌های زیست‌شناختی زبان مطالعه کرده است، بشنویم. او می‌گوید: هیچ گواهی دال بر وجود یک ناحیه مستقل زبانی در قشر مخ مشاهده نشده است، ولی کارکرد زبان با بعضی از نواحی در قشر مخ هم‌بستگی مثبت آماری دارد؛ به بیان دیگر، زبان در بعضی از نواحی قشر مخ بیشتر متمرکز شده است. نقشه‌هایی که از سازمان‌بندی زبان در قشر مخ به دست داده شده‌اند و نشان‌دهنده ناحیه‌هایی هستند که با زبان بیشتر رابطه دارند، فقط یک رابطه آماری را نشان می‌دهند و اساس بافت‌شناسی ندارند. از لحاظ بافت‌شناسی و آرایش یاخته‌ای (سیتوآرشیتکتور) ویژگی یا ویژگیهایی مشاهده نشده‌اند که این نواحی را از نواحی مجاور متمایز گردانند.


ادامه مطلب...

دستورات قرآنی‌، در زمینه "خدمت به مردم‌"

دستورات قرآنی‌، در زمینه "خدمت به مردم‌"
با توجه به مفهوم "نهضت خدمت‌رسانی‌" و خدمت به مردم‌، که عام بوده و هم خدمت رسانی از جانب مسئولان و کارگزاران حکومتی را شامل شده و هم خدمت رسانی اقشار مردم نسبت به یکدیگر را، چند مطلب قابل ذکر است‌:
1. "خدمت‌"، تنها در حوزه خدمات اقتصادی‌، صنعتی و یا خدمات اجتماعی به مردم‌، خلاصه نمی‌شود، بلکه این واژه‌، خدمات فرهنگی‌، تربیتی و نظامی یا انتظامی و حتی خدمات قضائی را نیز شامل می‌گردد.
بنابر این‌، می‌توان گفت‌: قرآن کریم‌، بزرگ‌ترین خدمت را همان خدمت فرهنگی انبیأ الهی به مردم می‌شمارد، پیامبرانی که هر یک در راه هدایت مردم به سوی حق از هیچ چیز دریغ نکرده و تمامی آزارها را تحمل نموده و تا پای جان‌، برای "اقامه دین‌" الهی ایستادند. بزرگ‌ترین خدمت آنان‌، همان "تزکیه و تعلیم‌" انسان‌ها و هدایت آنان از تاریکی جهان و کفر به سوی نور بوده‌، خداوند می‌فرماید: "او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان بر انگیخت که آیاتش را بر آن‌ها می‌خواند و آن‌ها را تزکیه کرده و به آنان کتاب ]قرآن‌[ و حکمت می‌آموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند." (جمعه‌، 2)(ملاحظه کنید بقره‌، 129 و 151.)
در همین راستا، یکی دیگر از خدمات سیاسی‌، فرهنگی آنان‌، آزادی انسان‌ها، از بند اسارت بوده‌; می‌فرماید: "ویَضَع‌ُ عَنهُم اِصرَهُم والاَغلـَل‌َ الَّتی کانَت عَلَیهِم‌; (اعراف‌، 157) و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که به آن‌ها بود ]از دوش و گردن‌شان‌[ بر می‌دارد."(ر. ک‌: تفسیر موضوعی‌، پیام قرآن‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 7، ص 25، نشر مطبوعاتی هدف‌.)
2. افزون بر مطلب فوق‌، در مورد "خدمت به مردم‌" در قرآن کریم‌، به چند دسته از آیات می‌توان اشاره کرد:
الف‌) آیه تعاون‌; می‌فرماید: "وتَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی‌َ ولا تَعاونوا عَلَی الاِثم‌ِ والعُدوَن‌ِ; (مائده‌، 2) ]و همواره‌[ در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون کنید و ]هرگز[ در راه گناه و تعدّی‌، هم کار یک دیگر نباشید."
روشن است که خدمت به مردم‌، نوعی تعاون و هم کاری با آنان در رفع مشکلات آن‌ها است‌.
ب‌) آیه احسان‌; می‌فرماید: "واَحسِنوا اِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ المُحسِنین‌; (بقره‌، 195) و نیکی کنید که خداوند، نیکوکاران را دوست دارد."
]ملاحظه کنید: (اسرأ، 7); (یونس‌، 26); (قصص‌، 77)[ روشن است که خدمت کردن به مردم‌، یکی از مصادیق "نیکی کردن به آنها است‌"
ج‌) آیة انفاق‌; خداوند، در آیات بسیاری سفارش به این امر می‌فرماید و یکی از اوصاف پرهیزکاران را انفاق در حال توانگری و تنگدستی معرفی کرده می‌فرماید: "بهشتی که وسعت آن آسمان‌ها و زمین است‌، برای پرهیزکاران آماده شده است # همان‌ها که در توانگری و تنگدستی‌، انفاق می‌کنند." (آل عمران‌، 133 و 134) هر چند انفاق‌، دارای اقسام و درجه‌های مختلفی است‌، که یک نوع آن صدقه‌، زکات و خمس است‌، که از نوع انفاق مالی است و نوع دیگر انفاق جان و یا انفاق وقت می‌باشد، به هر جهت انفاق و رسیدگی به محرومان و مساکین‌، یکی از بزرگ‌ترین خدمت اجتماعی به مردم است‌. ]ملاحظه کنید: (بقره‌، 267); (توبه‌، 103); (ذاریات‌، 19).[
د) آیة اطعام‌; قرآن کریم‌، یکی از عوامل مهم‌ّ عبور از گردنه دشوار قیامت را "اطعام دادن‌" شمرده می‌فرماید: "و تو نمی‌دانی آن گردنه چیست‌! آزاد کردن برده‌ای # یا غذا دادن در روز گرسنگی # یتیمی از خویشاوندان # یا مستمندی خاک نشین را." (بلد، 12 ـ 16) و در مقابل‌، اطعام نکردن و عدم رسیدگی به مستمندان را یکی از عوامل رفتن به جهنم محسوب فرموده‌.]ملاحظه کنید: (مدثّر، 42 ـ 44).[
"û) آیة قرض الحسنه‌; خداوند قرض الحسنه به مردم را قرض به خود قلمداد کرده و می‌فرماید: "مَن ذَا الَّذی یُقرِض‌ُ اللّه‌َ قَرضـًا حَسَنـًا فَیُضـَعِفَه‌ُ لَه‌ُ اَضعافـًا کَثیرَة‌ً; (بقره‌، 249) کیست که به خدا "قرض الحسنه‌ای‌" دهد، (و از اموالی که خدا به او بخشیده‌، انفاق کند) تا آن را برای او، چندین برابر کند؟
و) امر به معروف و نهی از منکر; یکی دیگر از مصادیق خدمت فرهنگی تربیتی‌، به مردم را می‌توان این مورد شمرد; زیرا افزون بر جلوگیری فساد و فحشا و اعمال زشت در میان جامعه‌، یک نوع آرامش و امنیّت اجتماعی را، برای مردم به ارمغان می‌آورد; خداوند می‌فرماید: "کُنتُم خَیرَ اُمَّة‌ٍ اُخرِجَت لِلنّاس‌ِ تَأمُرون‌َ بِالمَعروف‌ِ وتَنهَون‌َ عَن‌ِ المُنکَرِ وتُؤمِنون‌َ بِاللّه‌ِ; (آل عمران‌، 110) شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید; ]چه این که‌[ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از کار ناپسند باز می‌دارید و به خدا ایمان دارید." که این در واقع یک وظیفه عمومی تمام اقشار جامعه می‌باشد و از طرفی از شئون و وظایف حکومت اسلامی و کارگزاران آن است‌، در مواردی که نیاز به شدت عمل دارد.(ر. ک‌: تفسیر نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 3، ص 35، دارالکتب الاسلامیة‌.)
م‌) آیة ایثار: خداوند در مدح انصار چنین می‌فرماید: "آنان کسانی را که به سوی‌شان هجرت کنند درست دارند و دل خود نیازی به آن چه که مهاجرین داده شده احساس نمی‌کنند و آن‌ها را بر خود مقدم می‌دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند.(حشر،9)
3. در قرآن مجید، آیاتی بیانگر این معنا است که برخی از انبیأ:، افزون بر وظیفه تبلیغی و خدمت هدایتگری مردم‌، خدمات دیگری نیز داشته‌اند، که بخشی از آن عبارت است‌:
الف‌) زره سازی حضرت داوود7; می‌فرماید: "وعَلَّمنـَه‌ُ صَنعَة‌َ لَبوس‌ٍ لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم فَهَل اَنتُم شـَکِرون‌; (انبیأ، 80) و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم‌، تا شما را در چنگ‌هایتان حفظ کند، آیا شکر گزار (این نعمت‌های خدا) هستید؟"
ب‌) خزانه داری حضرت یوسف‌; می‌فرماید: "(یوسف‌) گفت‌: "مرا سرپرست خزاین سرزمین (مصر) قرار ده‌، که نگهدارنده و آگاهم‌." و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم‌." (یوسف‌، 55 ـ 56) حضرت‌یوسف‌، در جریان کمک به مردم و مدیریت بحران اقتصادی شدیدی که کشور مصر را تحدید می‌کرد، به یاری مستضعفان شتافت تا از تبعیض‌ها بکاهد و حق مظلومان را از ظالمان بستاند و به وضع آن کشور سروسامان بخشد.(رجوع کنید: تفسیر نمونه‌، همان‌، ج 10، ص 5.)
ج‌) خدمت رسانی حضرت موسی‌به دختران حضرت شعیب‌; قرآن می‌فرماید: "فَسَقی‌َ لَهُما ثُم‌َّ تَوَلّی‌َ اِلَی الظِّـل‌ِّ; (قصص‌، 24) موسی برای (گوسفندان‌ِ) آن دو زن‌، آب کشید، سپس رو به سایه آورد." که و به وسیله این خدمت‌، فصل تازه‌ای در زندگانی حضرت موسی‌گشوده شد.
د) قرآن کریم‌، یکی از اهداف مهم نهضت انبیأ را برقراری و بسط عدالت اجتماعی در میان مردم ذکر کرده ]حدید،25[ و یکی از وظایف آنان را رفع اختلاف و قضاوت و داوری بین مردم‌، بیان می‌دارد; می‌فرماید: "خداوند، پیامبران را برانگیخت‌، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی‌، که به سوی حق دعوت می‌کرد را، با آنان نازل نمود تا در میان مردم‌، در آن چه اختلاف داشتند داوری کند." (بقره‌، 213) و یکی از دستورهایش به حضرت داوود این است‌: "ای داوود! ما تو را خلیفه ]و نماینده خود[ در زمین قرار دادیم‌، پس در میان مردم به حق داوری کن‌." (ص‌،26) بنابر این‌، یکی از راه‌های خدمت رسانی به مردم‌، خدمت قضائی است‌.(ر. ک‌: تفسیر موضوعی پیام قرآن‌، همان‌، ج 7، ص 31 / تفسیر نمونه‌، همان‌، ج 19، ص 261.)
"û ) در قرآن‌، از خدمات "ذوالقرنین‌" نیز سخن به میان آمده ـ هر چند او از انبیأ الهی نیست ـ در بخشی از آیات به ظلم ستیزی او اشاره شد و در بخش دیگر به بیان سدسازی او در برابر هجوم قوم یأجوج و مأجوج می‌پردازد و می‌فرماید: "(ذوالقرنین گفت‌:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید (و آن‌ها را به روی هم چیند) تا کاملاً میان دو کوه را پوشانید، سپس‌، گفت‌: (آتش در اطراف آن بیافروزید و) در آتش بدمید. (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، گفت (اکنون‌) مس ذوب شده برای من بیاورید تا به روی آن بریزم‌." (کهف‌، 96)(رجوع کنید به‌: تفسیر نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 12، ص 523 ـ 552، دارالکتب الاسلامیة‌.)
4. در آیاتی از قرآن کریم‌، خداوند انسان‌ها را تشویق به کار و تلاش فرموده است و بدیهی است که خدمت به مردم در ضمن کار و تلاش است‌; می‌فرماید: "او کسی است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن‌، گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید و کشتی‌ها را می‌بینی که سینه دریا را می‌شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید، شاید شکر نعمت‌های او را به جای آورید. (نحل‌، 14)(ر. ک‌: (فاطر، 12); (اسرأ، 12); (قصص‌، 73).) قرآن کریم‌، تلاش برای معاش و خدمت به مردم را همردیف جهاد در راه خدا بیان می‌کند; می‌فرماید: "گروهی دیگر برای به دست آوردن فضل الهی (و کسب روزی و خدمت به مردم‌) به سفر می‌روند و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می‌کنند..." (مزمل‌، 20) و این اهمیت اسلام به این موضوع را نشان می‌دهد.(ر. ک‌: تفسیر نمونه‌، همان‌، ج 25، ص 200 و ج 9، ص 21.)
در سیرة انبیأ و اولیأ خداوند، می‌خوانیم که آنان با کار و تلاش خویش و ارائه خدمتی به مردم‌، ارتزاق می‌کردند; مثلاً در حدیثی از امام علی‌می‌خوانیم که‌: "حضرت داوود7 با دست خویش‌، از برگ خرما بوریا می‌بافت و به همنشینانش می‌گفت‌: کدام یک از شما برای فروش آن‌، مرا یاری می‌کند؟ و آن گاه‌، از بهای آن‌، قرص نان جو می‌خورد."(نهج البلاغه‌، خطبة 160.) و یا حضرت ادریس‌و یا لقمان دو زندگی می‌کردند.(رجوع کنید به‌: توسعه اقتصادی بر پایه قرآن و حدیث‌، محمد محمدی ری‌شهری‌، ترجمه سیدابوالقاسم حسینی (ژرقا)، ج 1، ص 182 ـ 250، دارالحدیث‌.)
افزون بر این‌، در روایات اهل بیت‌: سفارش اکیدی نسبت به بجاآوردن درخواست برادران ایمانی شده‌، به طوری که یکی از مهم‌ترین حقوق برادری‌، در پی حوایج و خدمت به مردم شمرده شده است‌. که پرداختن به آن خارج از این پاسخ نامه می‌باشد. فقط به روایتی از "جمیل‌" بسنده می‌کنیم که از امام صادق‌نقل می‌کند: "مؤمنان خدمت کار یکدیگرند، (جمیل گوید:) عرض کردم‌: چگونه خدمتکار یکدیگرند؟ فرمود: به یکدیگر سود می‌رسانند."( اصول کافی‌، ثقة‌الاسلام کلینی ـ رحمه الله ـ ج 2، ص 167، ح 9، دارالتعارف‌/ رجوع کنید: میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری‌شهری‌، ترجمه جمید رضا شیخی‌، ج 3، ص 1377، دارالحدیث‌/ الف حدیث فی المؤمن‌، شیخ هادی نجفی‌، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌/ مستدرک الوسایل‌، محدث نوری ـ رحمه الله ـ، ج 9، ص 50، نشر مؤسسه آل البیت‌.)
5. پیامدهای دنیوی و اخروی خدمت به مردم‌: از آن جا که زندگی بشر، به طور اجتماعی است و با توجه به مختلف بودن استعداد و توان و ذوق هر فرد اجتماع در زمینه‌های مختلف‌، ناگزیر از تعامل صحیح افراد یک جامعه با هم هستیم و این همان در خدمت یک‌دیگر بودن و تعاون داشتن در زمینه‌های مختلف را می‌طلبد. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: "نَحن‌ُ قَسَمنا بَینَهُم مَعیشَتَهُم فِی الحَیوَة‌ِ الدُّنیا ورَفَعنا بَعضَهُم فَوق‌َ بَعض‌ٍ دَرَجـَت‌ٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضـًا سُخریـًّا; (زخرف‌، 32)، معیشت آن‌ها را در زندگی دنیا، در میان آن‌ها تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخّر کرده (و با هم تعاون و خدمت نمایند)."
در مورد پیامدهای دنیوی خدمت رسانی به مردم‌، می‌توان گفت‌: از برخی آیات قرآن کریم چنین استفاده می‌شود که خداوند برای مردم آرامش‌، امنیت‌، رفاه را در این دنیا می‌خواهد، تا در سایه آن‌ها به عبادت و بندگی خداوند بپردازد و از همین روست که آسمان‌ها و زمین را مسخّر انسان قرار می‌دهد.
خدمات مالی به انسان‌ها، کمترین پیامدش در این دنیا، رفع نیاز مندی مستمندان و درماندگان است‌، افزون بر این که یک حالت قرب معنوی را در همین دنیا، برای خادمین آن به دنبال دارد. و همچنین است در مورد خدمات فرهنگی که سعادت دنیوی را به همراه داشته و یک نوع آرامش روحی و روانی به انسان‌ها عطأ می‌کند.
پیامدهای اخروی آن‌، با توجه به آیات و روایات‌، بهشت جاویدان است (البته اگر برای خدا باشد) و تمام ثواب‌های مطرح شده برای انفاق و قرض الحسنة و صدقه و جهاد در راه نجات مستضعفان و... را می‌توان به عنوان پیامدهای اخروی بیان داشت‌.
در روایتی از رسول اکرم‌آمده است‌: "هر مسلمانی که گروهی از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد."(اصول کافی‌، همان‌، ج 2، ص 207، ح 1.)
خلاصه‌: از منظر آیات و احادیث اهل بیت‌: دسته‌ای دلالت بر تشویق و ترغیب مردم به کار و تلاش و خدمت گزاری می‌کند، حتی اگر ارائه آن خدمت برای گذران زندگی باشد، به طوری که پیامبر اکرم‌دست سعد انصاری را ـ که در اثر ریسمان و بیل رشته رشته شده بود ـ می‌بوسند.
برخی از روایات‌، بیان‌گر پاداش‌های اخروی‌ِ خدمت گزاری است که به آن اشاره شد.
بعضی دیگر از احادیث‌، به پاره‌ای از راه‌های خدمت‌گزاری اشاره دارد، مثلاً امام علی‌در بیان وضع زندگی مردم‌، در روزگار پیشوایی خودشان می‌فرمایند: "در کوفه کسی نمانده جز آن که از نعمت برخوردار بوده و زندگی آسوده‌ای دارد; فرومایه‌ترین مردم‌، نان گندم می‌خورد، زیر سایبانی مَسکن دارد و از آب گوارای فرات می‌نوشد.(توسعه اقتصادی بر پایه قرآن و حدیث‌، همان‌، ج 1، ص 430، ح 773.)
و در نامة مشهورشان به مالک اشتر، آن گاه که وی را به گارگزاری مصر می‌گمارند; می‌فرماید: "باید بیش از آن که به گردآوری خراج (و مالیات‌) بیندیشی‌، در اندیشه عمران و آبادسازی زمین باشی‌; زیرا خراج گرد نیاید مگر به آبادانی‌(نهج البلاغه‌، سیدرضی ـ رحمه الله ـ کتاب 53.)
و روایات فراوانی که حکایت از برآوردن نیاز مردم و محتاجان دارد; امام علی‌در نامه‌ای به یکی از کارگزاران خویش چنین آورده‌اند: "پس از دل و جان با مردم انصاف ورزید و برای برآوردن نیازهایشان شکیبا باشید، که همانا شما خزانه داران‌ِ مردم‌، وکیلان أمت و سفیران پیشوایان هستید و... ."(نهج البلاغه‌، کتاب 51، رجوع کنید: میزان الحکمه‌، همان‌، ج 3، ص 1316 ـ 1327.)