نفوذ اجتماعی

نفوذ اجتماعی


 دیگران می کوشند به انحای مختلف ما را وا دارند که به دلخواه آنان، فکر، احساس، و عمل کنیم.


ادامه مطلب...

سندرم فریاد گربه

سندرم فریاد گربه  


سندرم فریاد گربه از فقدان یا حذف بخش مهمی از مواد ژنتیک بازوی کوچک یکی از جفتهای کروموزوم شماره 5 ایجاد می شود. همچنین این سندرم را سندرم لوژون نیز می نامند. این سندرم یک شرایط نادر ژنتیکی است. تقریبا 13 درصد ناشی از خطا در یکی از کروموزومهای شماره 5 یکی از والدین است ، لذا کودکان بعدی یا وابستگان نیز می توانند مبتلا باشند و در نتیجه هر دو والد این کودکان باید مشاوره ژنتیک شوند. گاهی اوقات کروموزوم شماره 5 دوم نیز درگیر است. عقیده بر این است که دختران بیشتر از پسران به این سندرم مبتلا می شوند.


خصوصیات سندرم فریاد گربه:


مهمترین خصوصیت متمایز کننده سندرم که درسال 1963 به وسیله متخصص ژنتیک ژروم لژیون مطرح شده است صدای شبیه به گربه، یکنواخت و بلند کودک است. اگر چه صدا به طور طبیعی همزمان با رشد کودک کاهش می یابد ولی اغلب این صدا تا بزرگسالی ادامه دارد.


علاوه بر گریه، خصوصیات دیگری نیز وجود دارد. هر کودک مبتلا همه خصوصیات را ندارد و آنهایی که به طور متوسط مبتلا هستند، خصوصیات معدودی دارند. 


 خصوصیات شناسایی کننده اصلی


گریه یکنواخت و ضعیف شبیه به فریاد گربه
سر کوچک (میکروسفالی)
صورت گرد
فاصله زیاد بین چشمها (هایپر تلوریسم)
پل بینی کوتاه
پیچیدگی پوست روی پلکهای بالا
خطوط مشخص کف دست
سقف دهان بلند
چانه کوچک عقب رفته
خصوصیات صورت به هنگام نوجوانی تغییر می کند یعنی پل بینی بالا می رود و پیچیدگی پوست پلکهای بالا وضوح خود را از دست می دهد. سر کوچکتر از حد نرمال باقی می ماند ولی خیلی قابل تشخیص نیست.


 ادامه مطلب...

اظهارات عاطفی

اظهارات عاطفی
اظهارات عاطفی، به تغییرات چهره ای قابل مشاهده بالقوّه در صورت، صدا و بدن، و سطح فعالیت اشاره می کند. اظهارات عاطفی تا حدودی به عنوان تجلّی حالات عاطفی درونی تلقّی شده است. (اکمن  Ekmanو فریسن Friesen، 1974) در واقع، معیار واحدی از حالت های عاطفی متمایزکننده تر از اظهارات عاطفی وجود ندارد. مشکلی که اظهارات عاطفی دارند این است که آنها خیلی زود قابل پنهان شدن، پوشیده شدن و به طور کلی، کنترل از سوی افراد هستند. علاوه بر این، اظهارات عاطفی تابع تجربیات فرهنگی و اجتماعی گسترده هستند; بنابراین، رابطه بین اظهارات و حالت ها تا حدودی مبهم باقی می ماند. (لوئیس و مایکلسون 1983)
چند نکته در زمینه تعریف اظهارات عاطفی:
اظهارات عاطفی با توجه به اظهار چهره ای مورد بررسی قرار گرفته و زمانی که حالت های بدنی مورد مطالعه قرار گرفت، به مطالعه گویایی عاطفی کودکان برحسب حالت های بدنی و فعالیت بدنی توجه کمتری شده است. گفتارها یکی از جنبه های کم اهمیت بیان عاطفی تلقّی شده اند، اگرچه به نظر می رسد آنها انتقال دهندگان فهم حالات عاطفی هستند. علاوه بر این، اظهارات گفتاری بی اندازه قوی هستند و می توانند حالات عاطفی مشابه را در دیگران تحریک کنند. گفتار می تواند بسیار فراگیرتر از اظهارات چهره ای یا بدنی باشد. برای مثال، فیلم ها وقتی به صورت دسته جمعی دیده شوند، خنده دارترند تا اینکه فقط یک نفر آنها را ببیند. به سبب ماهیت فراگیر بودن گفتار، اظهارگفتاری می تواند هدف تلاش های اجتماعی باشد. گریه کردن مورد مناسبی است. عمل گریه کردن، کاملا تحت کنترل قرار می گیرد، همان طور که والدین کودکانشان را اجتماعی می کنند تا وقتی ناراحتند یا به چیزی نیاز دارند گریه نکنند. حرکت (جنبش) 9 می تواند نمونه دیگر اظهار کردن عواطف باشد. برای مثال، فرار از یک شیئی و دویدن به طرف شیئی دیگر، پاسخ های حرکتی هستند که با عواطف منفی و مثبت ارتباط دارند. علاوه بر این، اغلب کودکان از اسباب بازی یا فرد ناآشنا دور می شوند (فرار می کنند). مستقل از اظهار چهره ای، این کار یکی از موارد ترس محسوب می شود. (سگفر، گرینوود و پاری، 1972). اگرچه اطلاعاتی در زمینه اظهارات عاطفی در هر یک از این چهار جهت (چهره ای، حالتی، گفتاری، و حرکتی) وجود دارد، تقریباً به ارتباط بین آنها هیچ توجهی نشده است. این فرض عاقلانه است که فریاد زدن، گریه کردن، و فرار از یک شیئی حالت عاطفی ترس را منعکس می کند. جهت خاصی که برای بیان یک عاطفه به کار رفته، ممکن است کار قوانین خاص اجتماعی شدن یا کار سلسله مراتب پاسخی باشد که در آن، یک جهت مقدم بر جهت دیگر است. چنین سلسله مراتبی ممکن است یا به واسطه مجموعه الزامات بیولوژیکی مشخص شده باشد یا به واسطه مجموعه ای از قوانین اجتماعی. استفاده از یک یا چند مجرا برای بیان یک عاطفه خاص ممکن است به واسطه مجموعه ای مرکب از فعل و انفعالات (تأثیرات متقابل) مشخص شود. یکی از موضوعات خاص مورد علاقه، اثر برخی اظهارات هنگام ممانعت از ظهور بقیه است. جلوگیری از یک جهت خاص عملا می تواند ـ برای مثال ـ به وسیله ممانعت از حرکت کردن یک کودک، ایجاد شود. مثلا، اگر کودکان به سبب اینکه در صندلی مخصوص خود حبس شده اند، نتوانند با نزدیک شدن یک ناآشنا فرار کنند، ممکن است حالت درونی خود را پرشورتر (پرتنش تر) به گونه ای دیگر، همچون تغییر ماهیچه های صورت، بیان کنند. نمونه دیگر استفاده از جهات مختلف، برای اظهار عواطفی است که در کار خود در خصوص اضطراب رخ می دهد. ما (لوئیس، رامسی Ramsay و کاواکامی Kawakami) دریافتیم ـ برای مثال ـ نوزادانی که عاطفه مربوط به ناراحتی هنگام درد را ابراز نمی کنند، به احتمال زیاد واکنش های بزرگی مربوط به غدد فوق کلیوی از خود نشان می دهند. سائومی (Suomi، 1991) و لوین (Levine) و وانیر (Wiener، 1989) به پدیده مشابهی در موجودات غیر انسان دست یافتند. میمون هایی که به سبب جدا شدن مادرانشان با صدای بلند گریه نمی کردند، به احتمال خیلی زیاد واکنش های بزرگ تری مربوط به غدد فوق کلیوی نشان می دادند. بنابراین، ارتباط بین جهت های اظهار می تواند نقش مهمی در تعیین اظهارات عاطفی ارائه شده و شدت آنها ایفا کند.


ادامه مطلب...

یادگیری و شعارزدگی

یادگیری و شعارزدگی
یادگیری یک لذت است ، اما چه بر سر آن آمده است ؟ چرا از یادگیری لذت نمی بریم و لذت‌های دیگر را به آن ترجیح می‌دهیم ؟ یک واقعیت مسلم درباره وضع فعلی یادگیری و دانایی این است که آنها به صورت سوژه‌های شعاری درآمده‌اند . همه از بزرگ و کوچک ، رئیس و زیردست ، دولتمرد و شهروند درباره شان و منزلت دانایی و دانستن ، حرف‌های قشنگ می‌زنند همه می‌گویند یادگیری چیز خوبی است ، همه می گویند یادگیری امری ضروری است ، می‌گویند زندگی بدون یادگیری معنا ندارد ؛ اما واقعیت‌های جامعه ما چیز دیگری را نشان می‌دهد . یکی از بلاهایی که بر سر یادگیری آورده‌ایم ، این است که آن را بیش از حد ، شعاد زده کرده‌ایم . چقدر باید تاسف خورد که بیشتر احادیث و سخنان ائمه و بزرگان در باب یادگیری و دانش ، در سخنرانی افراد فقط برای خالی نبودن عریضه و درموقعیت‌ها و مکان‌های مختلف ( به صورت نوشته هایی بر روی پارچه و کاغذ ) فقط برای قشنگی و ژست عالمانه مورد استفاده قرار می‌گیرند .
خیلی از افراد در جامعه ما بلدند درباره ضرورت و منزلت یادیگری و دانایی ، نطق غرایی بکنند ، اما در عمل کاری انجام نمی‌دهند . شعار زدگی یادگیری آفت‌های زیادی در جامعه ما ایجاد کرده است :
خودفریبی ناشی از توجه به ظواهر موضوع .
جدی تلقی نشدن جایگاه یادگیری در زندگی مردم
انحراف در علت یابی و آسیب شناسی معضلات فرهنگی
عدم استفاده صحیحی از موقعیت های علمی
تنزل جایگاه و شان دانایی و استفاده ابزاری و تشریفاتی از دانش افزایی
ساده انگاری و ساده اندیشی درباره یادگیری و دانایی .
فرض کنید خبرنگار هستید میکروفون را در دست بگیرید و از دانش ‌آموزان و دانشجویان سوال کنید چرا درس می‌خوانید ؟ از معلم و استاد سئوال کنید چرا دوست دارید فرزندتان درس بخواند ؟ از مردم کوچه و بازار سوال کنید آیا یادگیری خوب است ؟ به طور حتم جواب‌های قشنگی خواهید شنید . حرف‌های گنده گنده و سطح بالا از کوچک‌ ترها و حرف های عالمانه و خیر خواهانه از بزرگ‌ترها . اما حیف که فقط حرف‌ها قشنگند ولی چیزی از واقعیت‌های تلخ جامعه نمی‌کاهند . یادیگری یک لذت است . اما نه یادگیری شعار زده و تشریفاتی . لذت یادگیری ، به جای حرف‌و شعار به باور نیاز دارد به فرصت هایی برای چشیدن این لذت نیاز دارد و به شعف و عطش درونی نیاز دارد . لذت یادگیری را با هیچ توجیه و شعاری از خود دریغ نکنید .
یادگیری و دانش آموز
یکی از سوژه های مورد توجه اکثر خانواده‌ها مسائل تحصیلی فرزندان است . والدین دوست دارند فرزندانشان بیشترین و بهترین پیشرفت تحصیلی را داشته باشد و از طرف دیگر ، افت تحصیلی ، برای آنها موضوعی غیر قابل پذیرش است . والدین از این که فرزندانشان به هنگام ورود به دوره‌های راهنمایی و متوسطه دچار افت می‌شود ، متعجب شده و سئوال می‌کنند که چرا دیگر فرزندشان انگیزه ای برای درس خواندن ندارد؟ دریافتن دلایل ضعف و مشکلات تحصیلی دانش آموزان عمدتاً به مسائلی از قبیل تنبلی و بی خیالی و بازیگوشی استناد می‌شود . ولی آیا این همه داستان است ؟
به جرات می توان گفت که والدین مدارس معلمان و سایر افراد در ارتباط با موضوع مسائل تحصیلی دانش آموزان ، بسیار ساده انگارانه و سطحی رفتار می کنند . کمتر کسی است که در علت یابی افت تحصیلی به لذت یادگیری ‌ نیز توجه کند
به چندین و چند دلیل ، ما یعنی مدرسه و والدین کاری می‌کنیم که لذت یادگیری از دانش آموز گرفته می‌شود . وقتی این لذت کم می‌شود و یا از بین می‌رود طبعاً افت انگیزه و به دنبال آن افت تحصیلی پیش می آید . و ما چه می کنیم تا این افت ها جبران شود ؟
اگر درک کنیم که یادیگری لذت است شاید بهتر بتوانیم پی ببریم که چرا از تلاش هایمان کمتر نتیجه می‌گیریم ؟ مگر می‌توان در کسی به زور انگیزه ایجاد کرد ؟ مگر لذت بردن از چیزی می‌تواند تحمیلی باشد ؟ چه پیش می‌آید که یک دانش آموز کنجکاو و علاقمند به یادگیری ، در 6 سالگی به تدریج به فردی بدون انگیزه تبدیل می‌شود ؟ یک دلیل عمده آن همین است که فرایند یاددهی یادگیری در جامعه ما نه تنها منطقی نیست ، بلکه گاهی جنبه منفی هم دارد . مدارس و کلاس‌های ما گاهی نه تنها ایجاد انگیزه نمی‌کنند ، بلکه انگیزه های داشته را هم از بین می‌برند . بازخواست‌های معلم و والدین از درس و مشق ، امتحانات ، سخت گیری ها و کنترل‌ها ، تکالیف تحمیلی و غیر فعال ، تاکید صرف و جایزه و ایجاد انگیزه‌های بیرونی و سایر موارد ، منجر به یک نتیجه می شوند : یادگیری از عملی اختیاری به عملی اجباری تبدیل می‌شود . در این وضعیت کودک یا نوجوان ، دیگر از یادگیری لذت نمی‌برد و آن راکاری برای خودش نمی‌داند . چرا بعضی از دانش آموزان به تدریج از درس و مدرسه نیز بیزار می‌شوند ؟ آیا این پدیده ذاتی است ، یا محصول اکتساب است ؟‌چرا به جای آنکه موقعیت هایی برای لذت بردن از یادگیری تدارک ببینیم ، کاملاً برعکس عمل کرده و موقعیت‌ها و فرصت‌ها را علیه لذت یادیگری به کار می‌گیریم ؟ نیت مدارس و والدین خیرخواهانه است اما این خیرخواهی با ناشیگری و ناکارآمدی توام شده و بازخوردی منفی برجای می‌گذارد . در بیشتر تلاش‌های مدارس و والدین برای ارتقاء و انگیزه تحصیلی و ایجاد زمینه برای پیشرفت تحصیلی نوعی از زور و تحکم نهفته است . البته دلیل اصلی استفاده از چنین روشهایی بی‌حوصلگی و تسریع در نیل به نتیجه است .
اگر به مشکلات تحصیلی دانش آموزان ، از زوایه لذت یادگیری نگاه کنیم ، به طور حتم دریافتن راهکارهای اصلاحی نیز به نتایج متفاوتی خواهیم رسید . اصلاً کسی به این نکته توجه دارد که بزرگترین وظیفه آموزش و پرورش ، یاد دادن نیست ، بلکه ایجاد شوق یادگیری است . آموزش و پرورش ایران در این باره چگونه عمل می کند
چون نمی‌توانیم شوق یادگیری را در سطح گسترده ایجاد کنیم ، لذا از چند موفقیت علمی دانش آموزان در مسابقات و المپیادها ذوق زده می شویم مدارس ما بیش از هر چیز به روح جدیدی از جنس لذت یادگیری نیاز دارند . با علم کردن شاگر اول‌ها ، المپیادی‌ها ، برندگان مسابقات ، تیزهوش‌ها ، موفقیت های مدارس برخوردار و غیره ، ضعف های خود را در عدم ایجاد شوق یادگیری و تحرک علمی می پوشانیم . منطقی بیاندیشیم ، اگر ما به جای دانش آموزان امروزی بودیم چه می‌کردیم ؟ آیا وقتی شرایطی فراهم می آوریم که دانش آموز از یادگیری لذت نمی برد ، حق داریم که افت تحصیلی را غیر عادی تلقی کنیم ؟ آیا در چنین شرایطی می‌توان انتظارداشت که کسی کشته و مرده یادگیری باشد ؟!